يكرنگ كه باشي، زود چشمشان را ميزني، خسته ميشوند از رنگ تكراريت، اين روزها دوره ي رنگين كمان هاست
مي كوشم غمهايم را غرق كنم ، اما بي شرف ها ياد گرفته اند ، شنا كنند!
رسم زمانه است اگر نرم باشي تو را له ميكنند اگر خشك باشي تو را ميشكنند .
بـزرگ كه ميشــــوي ؛ غصـه هايت زودتـر از خـودت قـد مي كشــند ، درد هـايت نــيز ! غــافل از آنكه لبخــندهـايت را ، در آلبــوم كـودكــي ات جــا گــذاشتــي
سخت ترين فعلي كه برايت به سادگي صرف كردم عمرم بود
گاهي بي صدا نگاهت ميكنم …
مرا ببخش براي اين نگاه هاي پنهاني ،
شايد اگر بغضم فرو نشيند
صدايت كنم …
بهش گفتم ديگه نمي خوامت !
خنديد و رفت !
تازه فهميدم شوخي من حرف دلش بود . . .
دلـــم چـِـه كــودكــانــه بَهــانــه ي تــو را ميگيـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگيـــر…
فقـــط بگــــو : كــــودكـــ استـــ، نـِـمي فهمــد…
ﭼﻪ ﺣﻤﺎﻗﺘﯽ . . .
ﻣﯽ ﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ،
ﭼﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ
دردنـــــآك اســـــت
دوســـــتـَش بـدآري
و گمـــــآن كني دوســـــتـَت دآرد
حــــآل آن كـِه
او يــِگــآنه هـَســــتي تو بآشـَـد
و تـــــو
يـــِــكي از هــزآران لــــــذت او …
نميدانم به مسافر دل بستم
يا
مسافر شد آنكه به او دل بستم . . .
تو برو ، من هم براي اينكه راحت بروي ميگويم :
باشد ، برو خيالي نيست …
اما كيست كه نداند بي تو تنها چيزي كه هست خيال توست …
سرسوزني اگر مرا ميخواست ، زمين و زمان را به هم ميدوختم !
انگشتانم را فرو مي برم در چشمانم …
اين سد اگر فرو بريزد ، دنيا را آب خواهد برد …
اگه نيمه گمشدتو پيدا نكردي زياد مهم نيست …
درد واقعي از اونجايي شروع ميشه كه نيمه پيدا شدتو گم كني !
سخت است ؛ خيلي سخت وقتي بداني او كجاي زندگي توست !
ولي نداني تو كجاي زندگي او هستي … !!!
نقش يك درخت خشك را در زندگي بازي ميكنم ؛
نميدانم كه بايد چشم انتظار بهار باشم يا هيزم شكن پير …